داستان دختر

آخرین مطالب
اعلانات

تبلیغات

پیامک تبلیغاتی وبمستران هوشمند
داستان

داستان جالب «مرد سنگ شکن»

روزي روزگاري سنگ شکن فقیري بود که زیرآفتاب و باران، روزگار را به خرد کردن سنگ هاي کنار جاده می گذرانید. روزي با خود گفت:"آه!اگر می توانستم ثروتمند شوم،آن وقت می توانستم استراحت کنم."

داستان

داستان جالب «رازی برای شادی»

 او ثروتمندترین فرد شهر بود، اما زندگی شادی نداشت. همۀ خویشاوندان و دوستانش از او قرض گرفته، اما هرگز پس نداده بودند. او از این موضوع خیلی غمگین بود. روزی خویشاوندان و دوستانش را به مهمانی دعوت کرده بود، اما در همان شب سارقان به خانه اش دستبرد زدند. او اصلا نمی فهمید مردم شهرش که او با آنها آن قدر مهربان بود، چرا با او چنین رفتاری می کنند.

کد آپدیت آنتی ویروس ESET