طنز نوشته های کوتاه جدید و جالب (سری چهارم)

آخرین مطالب

تبلیغات

وبمستران هوشمند

طنز نوشته های کوتاه جدید و جالب (سری چهارم)

طنز

تازگیا یادگرفتم کولر رو تنظیم کنم توی ساعت مشخصی روشن شه.
هیچی دیگه حالا میتونم شبا تنظیم کنم بعد از خواب روشن شه و تا بیدار شیم خاموش شه.
بیچاره بابام روحش هم خبر دار نمیشه

 


 

یـه بـارم اومـدم واسـه ایـنـکـــه بـگــم مـن خـیـــلـی غـمـگیـن و خـسـتـم آه بـکشـم
.
.
.
آب دهـنـم پــریــد تـو لـوزالـمـعـدم؛
تـا ده روزم داشـتـم ســرفه مـیـکــردم!!!!
اصـلا غــم و غــصـه یـادم رفـــت.‌..‌.

 


 

بابام داشت در مورد گندکاری کارمندش صحبت میکرد یکم سکوت کردو گفت؛ پسره‌ی نفهم!

.

.

.

بعد داداشم از اتاق جواب داده بله؟

 


 

مادرم به صورت پیش‌فرض روی حالت نگرانه
.

.

.
به این صورت که همیشه اول زنگ می‌زنه پزشک قانونی و بیمارستان‌ها اگر نبودم زنگ می‌زنه به موبایلم

 


 

یه بار خواستم برم بجنورد اشتباهی بلیط بیرجند رو گرفتم وقتی از اتوبوس پیاده شدم دیدم امدم بروجرد!!!!

 


 

احساس کمبود محبت می کردم رفتم توی دستمال بتادین ریختم
جلوی مامانم توش سرفه کردم گفتم مامان از دهنم خون اومد

.

.

گفت از بس میشینی پای این اینترنت بی صاحاب
 از اون ورم ابجیم داشت بالا و پایین میپرید و میگفت اخ جون اگه بمیره اتاقش واسه من میشه

 


 

آقا مازراتی داشتن شغله؟!

.

.

.
من یه بار پرسیدم این یارو که فلانی باهاش ازدواج کرده چی‌کاره‌س؟ گفتن مازراتی داره

 


 

بچه بیار زحمتشو بکش خرجشو بده بهش شنا و ماشین سواری بیاموز آخرش چیکار می کنه؟
میاد در مورد کولر خاموش کردنت جوک می سازه
.
.
.
از گروه باباها کپی کردم
مث اینکه خیلی دلشون پره

 


 

دیروز ناهار آبگوشت داشتیم سیر نشدم
یه هات‌داگ تو یخچال بود برداشتم اونم خوردم ...
از دیروز تو شکمم جدال سنت و مدرنیته در جریانه

 


 

داشتم از تو هال رد میشدم،بابام گفت بیا تو اتاق کارت دارم
گفتم no pv

.

.

دکترا میگن پام سه ماه تو گچ باشه ،خوب میشه
فقط کتف چپم ی کم اذیتم میکنه...

 


 

‏من اگه ماشين بهم بزنه پامم بشکنه

.

.

بابام همچنان معتقده دليلش اين بوده که شبا دير ميخابم

 


 

‏بعضیا انقدر بیشعورن که بعد از 10 سال بازم سراغ طلبشونو میگیرن!
خب اگه میخواستم بدم که تا حالا داده بودم..
حتما بایس با زور بگم نمیدم ؟!

 


 

تابستان خود را چگونه میگذارنید؟
.
.
.
به نام خدا
کنار پریز زیر شارژر

 


 

نامگذاری بچه ها داره به سمتی میره که 
اگه تو اسم فامیل جلو اشیاء و میوه هم بنویسیشون درست در میاد.

 


 

داستان کوتاه ترسناک

.

.

.

شرمنده، یه زحمتی برات دارم

 


 

سر دختره  رو مار نیش میزنه ...
علت مرگشو خفگی اعلام میکنن ...

.

.

دوستاش گردنشو با طناب بسته بودن زهر از اونجا پایین تر نره !
نخند داستان غم انگيزه....

 

منبع:مجله اینترنتی پرستو


پیامک تبلیغاتی

تبلیغات متنی


تعداد بازديد : 701
اطلاعات بیشتر

بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش