انواع داستان

آخرین مطالب
اعلانات

تبلیغات

پیامک تبلیغاتی وبمستران هوشمند
داستان

داستان زیبای «پدر و پسر»

«یعقوب‌خان» یکی از تجار استانبول بود که جز یک پسر هیچ کس را نداشت، اما هیچ وقت با پسرش که نام او «هاکان» بود بیرون نمی‌رفت، چراکه هاکان نوجوان دوازده ساله معلول جسمی بود و هنگام راه رفتن دست و پایش طوری تکان می‌خورد که باعث خنده دیگران می‌شد. یعقوب‌خان  فقط اجازه می‌داد هاکان شب‌ها یک ساعت از خانه بیرون برود، هربار هم به او یک یورو می‌داد تا هرچه دوست دارد برای خودش بخرد، اما هاکان به پدرش گفته بود می‌خواهد پول‌هایش را جمع کند تا ماشینی را که 7000 یورو قیمت دارد بخرد!

داستان

داستان گداهای بازاریاب

دو گدا در یکی از خیابان های شهر رم کنار هم نشسته بودند

یکی از آنها صلیبی در جلو خود گذاشته بود و دیگری ستاره داوود

مردم زیادی که از آنجا رد می شدند به هر دو نگاه می کردند ولی فقط تو کلاه کسی که پشت صلیب نشسته بود پول می ریختن .

داستان

داستان اکسیژن خیالی!

مردی شبی را در خانه ای روستایی می گذراند...؛

پنجره های اتاق باز نمی شد.

نیمه شب احساس خفگی کرد و در تاریکی به سوی پنجره رفت اما نمی توانست آن را باز کند.

داستان

داستان زیبای توبه ی مرد جوان

در میان یاران پیامبراکرم صلی الله علیه واله جوانی بود که در میان مردم به حسن ظاهر شهرت داشت و کسی احتمال گناه در باره‌اش نمی‌داد. روزها در مسجد و بازار، همراه مسلمانان بود، ولی شب‌ها به خانه‌های مردم دستبرد می‌زد. 

داستان

داستان اصل موضوع را فراموش نکن

مرد قوی هیکل، در چوب بری استخدام شد و تصمیم گرفت خوب کار کند.

روز اول 18 درخت برید. رئیسش به او تبریک گفت و او را به ادامه کار تشویق کرد. روز بعد با انگیزه بیشتری کار کرد، ولی 15 درخت برید .

کد آپدیت آنتی ویروس ESET